[فعل]

halten

/ˈhaltən/
فعل بی قاعده فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: hielt] [گذشته: hielt] [گذشته کامل: gehalten] [فعل کمکی: haben ]

1 نگه داشتن ایستادن

مترادف و متضاد anhalten befestigen festhalten stehen bleiben zum Stehen kommen
etwas halten
چیزی را نگه داشتن
  • 1. etwas in der Hand halten
    1. چیزی را در دست نگه‌داشتن
  • 2. Kannst du bitte kurz die Tasche halten? Ich möchte meine Jacke ausziehen.
    2. می‌توانی برای یک لحظه کیف را نگه داری؟ من می‌خواهم کتم را دربیاورم.
von gehalten werden
به وسیله چیزی نگه‌داشته شدن
  • Das Bücherbord wurde von zwei Haken gehalten.
    قفسه کتاب به وسیله دو قلاب نگه‌داشته شده.
Halt!
نگه دار! [بایست!]
  • Halt! Von rechts kommt ein Auto.
    نگه دار! از راست یک ماشین می‌آید.
etwas sauber/trocken/warm halten
چیزی را تمیز/خشک/گرم نگه‌داشتن
  • Das Essen warm halten.
    غذا را گرم نگه داشتن.
irgendwo halten
جایی نگه‌داشتن [جایی توقف کردن]
  • Dieser Zug hält nicht in Rüdesheim.
    این قطار در "رودسهایم" نگه نمی‌دارد.
توضیحاتی در رابطه با این فعل
از فعل "halten" به معنای (نگه داشتن، ایستادن) در موقعیت‌های مختلفی می‌توان استفاده کرد. به مثال‌های زیر توجه کنید:
".Ich halte Ihnen die Tasche" (من کیف را برایتان نگه می‌دارم.): گرفتن، اجازه حرکت ندادن
"zwei Schleifen halten den Vorhang" (دو گره پرده را نگه می‌دارند.): مسبب باقی‌ماندن یک شی در جایگاه خود
"das Fass hält das Wasser" (بشکه آب را نگه می‌دارد): مانع جاری‌شدن و حرکت‌کردن یک شی شدن

2 (در مورد چیزی) نظری داشتن فکر کردن، پنداشتن

مترادف و متضاد eine Meinung haben für etwas ansehen
  • 1.Die Stadt will einen neuen Flughafen bauen. Was halten Sie davon?
    1. شهرداری می‌خواهد یک فرودگاه جدید بسازد. نظر تو در این مورد چیست؟
jemanden/etwas für etwas halten
در مورد کسی/چیزی نظری داشتن [فکری خاصی داشتن]
  • 1. Das halte ich nicht für möglich.
    1. من فکر نمی‌کنم این ممکن باشد.
  • 2. Ich habe das Bild für ein Original gehalten.
    2. من فکر کردم این تابلو اصلی است.
  • 3. Ich halte sie für sehr intelligent.
    3. به‌نظرم او خیلی باهوش است.
viel/wenig/nichts von jemandem/etwas halten
نظر [حس] خوبی/بدی/خاصی نسبت به کسی/چیزی داشتن
  • Der Chef hielt nicht viel von seinem Stellvertreter.
    رئیس نظر خیلی خوبی نسبت به معاونش نداشت.
توضیحاتی در رابطه با فعل halten
برای بیان‌کردن برداشت خود از یک موضوع می‌توان از فعل "halten" استفاده کرد؛ به مثال‌های زیر توجه کنید:
"?Du hältst dich wohl für besonders klug" (آیا خودت را کاملاً باهوش می‌پنداری؟): نظردادن و بیان برداشت درباره یک شخص
"von jemandem nicht viel halten" (راجع به کسی نظر خیلی خوبی نداشتن)
"?Was hältst du davon" (نظر تو درباره آن چیست؟)

3 رعایت کردن مطابق چیزی عمل کردن (sich halten)

مترادف و متضاد befolgen einlösen sich richten nach
sich an etwas halten
چیزی را رعایت کردن [به چیزی پایبند بودن]
  • 1. Alle Mieter müssen sich an die Hausordnung halten.
    1. همه مستاجران باید قوانین ساختمان را رعایت کنند.
  • 2. sich an die Gesetze halten
    2. قوانین را رعایت کردن
توضیحاتی در رابطه با این فعل
از فعل "halten" به معنای (رعایت کردن) برای عمل‌کردن به دستور، لایحه و وظیفه استفاده می‌شود.

4 باقی ماندن (sich halten)

مترادف و متضاد Bestand haben von Dauer sein
  • 1.Die Wurst hält sich noch ein paar Tage.
    1. این سوسیس چند روز دیگر باقی می‌ماند.

5 ارائه دادن ایراد کردن

مترادف و متضاد durchführen stattfinden lassen veranstalten
  • 1.Experten aus den Bereichen Politik und Wissenschaft sollten Präsentationen halten.
    1. کارشناسان در حوزه سیاست و علم بهتر است که کنفرانس‌هایی ایراد کنند.
توضیحاتی در رابطه با این فعل
از این فعل برای بیان اجرا و انجام یک عمل نیز می‌توان استفاده کرد؛ به مثال‌های زیر توجه کنید:
"einen Gottesdienst halten" (یک مراسم عبادت انجام دادن)
"er hält einen guten Unterricht" (او یک کلاس خوب ارائه می‌دهد.)

6 دفاع کردن حفظ کردن

مترادف و متضاد behaupten verteidigen wahren
etwas halten
از چیزی دفاع کردن/چیزی را حفظ کردن
  • 1. Der Läufer konnte seinen Vorsprung bis ins Ziel halten.
    1. دونده توانست سبقتش را تا مقصد حفظ کند.
  • 2. Die Soldaten hielten die Festung.
    2. سربازها از قلعه دفاع کردند.

7 بودن (sich halten)

sich irgendwie halten
طوری بودن
  • 1. Er hat sich in der Diskussion gut gehalten.
    1. او در مذاکره خوب بود.
  • 2. Ich habe mich in der Prüfung schlecht gehalten.
    2. من در امتحان بد بودم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان