[اسم]

noon

/nuːn/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 ظهر دوازده ظهر

معادل ها در دیکشنری فارسی: نیمروز ظهر
مترادف و متضاد midday
  • 1.He has until noon to act.
    1. او تا ظهر وقت دارد تا دست بجنباند.
  • 2.The service will be held at noon.
    2. مراسم ساعت 12 ظهر برگزار خواهد شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان