[اسم]

chef

/ʃef/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 آشپز (حرفه‌ای) سرآشپز

معادل ها در دیکشنری فارسی: آشپزباشی سرآشپز
مترادف و متضاد cook food preparer
  • 1.He is one of the top chefs in Britain.
    1. او از بهترین آشپزهای بریتانیا است.
  • 2.She is head-chef at the Waldorf Astoria.
    2. او در (رستوران) "والدورف آستوریا" سرآشپز است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان