[فعل]

will

/wɪl/
فعل وجهی فعل گذرا
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 [فعل کمکی زمان آینده]

  • 1.I'll cook for you.
    1. من برای تو آشپزی خواهم کرد.
  • 2.I'll give you a lift.
    2. من تو را خواهم رساند.
  • 3.I've asked her but she won't come.
    3. من از او درخواست کرده‌ام، ولی او نخواهد آمد.
  • 4.The car won't start.
    4. ماشین روشن نخواهد شد [نمی‌شود].
کاربرد واژه will در معنای فعل کمکی زمان آینده
واژه will در قالب فعل کمکی بیانگر رویداد عملی یا چیزی در زمان آینده است. فعل کمکی will در فارسی به شکل زیر صرف می‌شود:
خواهم -، خواهد -، خواهند - (و غیره)
برای مثال: ".I'll cook for you" (من برای تو آشپزی خواهم کرد.)
- (برای تعارف و پرسش و درخواست مودبانه). مثال:
"?Will you send this letter for me, please" (لطفا این نامه را برای من ارسال می‌کنید؟)
- (برای بیان حدس یا انتظار). مثال:
".You'll be in time if you hurry" (اگر عجله کنی به موقع خواهی رسید.)
- (برای دستور دادن به کسی). مثال:
"!Will you be quiet" (ساکت شو!)
نکته: شکل منفی این فعل کمکی won't یا will not است.
[اسم]

will

/wɪl/
قابل شمارش

2 وصیت‌نامه

معادل ها در دیکشنری فارسی: وصیت‌نامه وصیت
مترادف و متضاد testament
  • 1.My father left me the house in his will.
    1. پدرم در وصیت‌نامه‌اش خانه را برای من به ارث گذاشت.
to make a will
وصیت‌نامه تنظیم کردن
  • I ought to make a will.
    من باید یک وصیت‌نامه تنظیم کنم.
کاربرد واژه will به معنای وصیت‌نامه
یکی از معانی واژه will، "وصیت‌نامه" است. وصیت‌نامه سندی قانونی است که یک فرد قبل از مرگش آن را معمولا به کمک یک وکیل تنظیم می‌کند. تکلیف اموال و دارایی یک فرد بر مبنای وصیت‌نامه آن فرد مشخص می‌شود. مثال:
".I ought to make a will" (من باید یک وصیت‌نامه تنظیم کنم.)

3 اراده عزم

معادل ها در دیکشنری فارسی: اراده مشیت
مترادف و متضاد determination resolution will power
to have a strong/an iron will
اراده قوی/آهنین داشتن
  • 1. People say I have an iron will.
    1. مردم می‌گویند من اراده آهنین دارم.
  • 2. She had a very strong will.
    2. او اراده‌ای بسیار قوی داشت.
great strength of will
اراده بسیار قوی
  • Her decision to continue shows great strength of will.
    تصمیمش بر ادامه نشان‌دهنده اراده بسیار قوی اوست.

4 خواسته میل، اشتیاق

معادل ها در دیکشنری فارسی: خواست خواسته
مترادف و متضاد desire wish
  • 1.The man made him get into the car against his will.
    1. مرد او را مجبور کرد برخلاف خواسته‌اش وارد اتومبیل شود.
To go against one's will
برخلاف خواسته کسی عمل کردن
  • I don't want to go against your will.
    من نمی‌خواهم برخلاف خواسته شما عمل کنم.
the will to something
اشتیاق به چیزی
  • After six months in the hospital she began to lose the will to live.
    پس از شش ماه در بیمارستان، او کم‌کم داشت اشتیاق به زندگی کردن را از دست می‌داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان