[فعل]

to ask for

/æsk fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: asked for] [گذشته: asked for] [گذشته کامل: asked for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 درخواست چیزی کردن تقاضای چیزی کردن، خواستن

معادل ها در دیکشنری فارسی: طلب کردن طلبیدن
  • 1.Could you ask the waiter for the check?
    1. می‌شود از گارسون بخواهی صورت‌حساب را بیاورد؟
couldn't ask for someone/something better
بهتر از کسی/چیزی پیدا نشدن [بهترین فرد/چیز بودن که کسی می‌خواهد]
  • She's great to work for - I really couldn't ask for a better boss.
    کار کردن با او عالی است؛ واقعاً رئیس بهتر از او پیدا نمی‌شود [او بهترین رئیسی است که می‌توانم داشته باشم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان