[فعل]

to blow away

/bloʊ ɐweɪ/
فعل گذرا
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بلند کردن و بردن (باد)

معادل ها در دیکشنری فارسی: باد بردن

2 با اسلحه کشتن

3 به راحتی شکست دادن پیروز شدن

informal
  • 1.Mitchell blew away the other runners.
    1. "میشل" به راحتی سایر دونده‌ها را شکست داد.

4 به شدت تحت تاثیر قرار دادن شگفت‌زده کردن

to blow somebody away
کسی را تحت تاثیر قرار دادن
  • It just blows me away, the way everyone’s so friendly round here.
    این من را واقعا تحت تاثیر قرار داد که همه اینجا اینقدر صمیمی هستند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان