[فعل]

to branch off

/brænʧ ɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: branched off] [گذشته: branched off] [گذشته کامل: branched off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 منشعب شدن (جاده یا رودخانه) چندشاخه شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: منشعب شدن
مترادف و متضاد fork off
  • 1.Just after the lake, the path branches off to the right.
    1. درست بعد از دریاچه، مسیر به سمت راست چندشاخه می‌شود.

2 مسیر عوض کردن

  • 1.We branched off from the main road.
    1. ما مسیرمان را از جاده اصلی عوض کردیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان