[فعل]

to break into

/breɪk ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: broke into] [گذشته: broke into] [گذشته کامل: broken into]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به‌زور وارد شدن (برای دزدی) بدون اجازه وارد شدن

  • 1.Someone broke into my car and stole the radio.
    1. یک نفر وارد ماشینم شد و رادیوام را دزدید.
  • 2.We had our car broken into last week.
    2. هفته پیش به‌زور وارد ماشین ما شدند.

2 ناگهان شروع کردن (به دویدن و...)

  • 1.He broke into a run when he saw the police.
    1. او وقتی پلیس را دید، ناگهان شروع به دویدن کرد.
  • 2.Her horse broke into a gallop.
    2. اسبش ناگهان شروع به چهار نعل تاختن [دویدن] کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان