[فعل]

to bring up

/brɪŋ ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: brought up] [گذشته: brought up] [گذشته کامل: brought up]

1 تربیت کردن بزرگ کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: بار آوردن بزرگ کردن
مترادف و متضاد raise
to bring somebody up
کسی را بزرگ کردن [تربیت کردن]
  • She was brought up by her grandmother.
    مادربزرگش او را بزرگ کرده‌است.
to bring somebody up to do something
کسی را به گونه‌ای تربیت کردن
  • They were brought up to respect authority.
    آنها به گونه‌ای تربیت شدند که به قانون احترام بگذارند.

2 مطرح کردن (به موضوعی) اشاره کردن، پیش کشیدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: مطرح کردن
مترادف و متضاد mention raise
  • 1.There are several points I'd like to bring up at tomorrow's meeting.
    1. چندین نکته وجود دارد که می‌خواهم در جلسه فردا مطرح کنم.
to bring something up
چیزی را مطرح کردن
  • Bring it up at the meeting.
    آن را در جلسه مطرح کن.

3 بالا آوردن (از طبقه پایین به طبقه بالا) آوردن

to bring something up
چیزی را آوردن
  • Would you bring up the newspaper?
    روزنامه را می‌آوری؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان