[فعل]

to clear off

/klɪr ˈɔf/
فعل ناگذر
[گذشته: cleared off] [گذشته: cleared off] [گذشته کامل: cleared off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرار کردن در رفتن، فلنگ را بستن

informal
  • 1.He cleared off when he heard the police siren.
    1. او وقتی صدای آژیر (ماشین) پلیس را شنید، فرار کرد.

2 گم شدن

informal
  • 1.You've no right to be here. Clear off!
    1. تو حق نداری اینجا باشی. گمشو!
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان