[فعل]

to clear out

/klɪr aʊt/
فعل گذرا
[گذشته: cleared out] [گذشته: cleared out] [گذشته کامل: cleared out]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (کاملاً) خالی کردن تخلیه کردن

  • 1.Clear out your inbox to make more space.
    1. صندوق نامه‌هایت را خالی کن تا فضای بیشتری ایجاد شود.
  • 2.My landlord's given me a week to clear out of my flat.
    2. صاحب‌خانه‌ام یک هفته به من وقت داده تا آپارتمانم را تخلیه کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان