[عبارت]

confined to bed

/kənˈfaɪnd tu bɛd/

1 مجبور به ماندن در تختخواب

  • 1.She was confined to bed with the flu.
    1. او به خاطر آنفولانزا مجبور به ماندن در تختخواب شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان