[اسم]

critical mass

/ˈkrɪtɪkəl mæs/
غیرقابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 جرم بحرانی

معادل ها در دیکشنری فارسی: جرم بحرانی

2 کمترین میزان منابع

  • 1.Some of our new industries are now reaching critical mass.
    1. برخی از صنایع نوپای ما هم‌اکنون دارند به کمترین میزان منابع می‌رسند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان