[فعل]

to cut down

/kʌt daʊn/
فعل گذرا
[گذشته: cut down] [گذشته: cut down] [گذشته کامل: cut down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 قطع کردن

to cut something down
چیزی را قطع کردن
  • 1. Some trees had been cut down.
    1. چندتا از درخت‌ها قطع شده بودند.
  • 2. The new owners cut down the apple trees.
    2. مالکین جدید، درختان سیب را قطع کردند.

2 کاهش دادن کم کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: تقلیل دادن کم کردن
to cut down on something
چیزی را کم کردن
  • I'm trying to cut down on the amount of sugar I eat.
    من دارم سعی می‌کنم مقدار شکری که می‌خورم را کم کنم.
to cut something down (to…)
چیزی را کاهش دادن (تا...)
  • They've cut her hours down at work.
    آنها ساعات کاری او را کاهش داده‌اند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان