[اسم]

day off

/deɪ ɔf/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 روز تعطیل مرخصی

معادل ها در دیکشنری فارسی: تعطیل
  • 1.it's her day off today.
    1. امروز، روز تعطیلی اوست.
  • 2.She hasn’t taken a day off in six months.
    2. او شش ماه است که مرخصی نگرفته است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان