[فعل]

to do up

/du ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: did up] [گذشته: did up] [گذشته کامل: done up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بستن (دکمه و زیپ لباس)

  • 1.Help me do up this zipper.
    1. کمکم کن این زیپ را ببندم [بالا بکشم].
  • 2.I can't do up my shirt. The button is missing.
    2. نمی‌توانم (دکمه) پیراهنم را ببندم. دکمه‌(اش) گم شده‌است.
  • 3.You hold it in place while I do up the nut.
    3. در حالی که من گره را می‌بندم، تو آن را (محکم) در جایش نگهدار.

2 مرمت کردن نونوار کردن

  • 1.He makes money by buying old houses and doing them up.
    1. او با خریدن خانه‌های قدیمی و نونوار کردن آنها پول در می‌آورد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان