[فعل]

to drag on

/dɹˈæɡ ˈɑːn/
فعل ناگذر
[گذشته: dragged on] [گذشته: dragged on] [گذشته کامل: dragged on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 به درازا کشیدن کش آمدن، طولانی شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: به درازا کشیدن طول کشیدن
disapproving
  • 1.Some legal disputes drag on endlessly.
    1. برخی از مشاجرات حقوقی تابی‌نهایت به درازا کشیده می‌شوند.
  • 2.The dispute has dragged on for months.
    2. مشاجره ماه‌ها کش آمده‌است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان