[عبارت]

fall in love

/fɔl ɪn lʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عاشق (کسی) شدن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دل باختن دل دادن عاشق شدن
مترادف و متضاد become infatuated with fall for give one's heart to fall out of love
  • 1.He fell in love with a young German student.
    1. او عاشق یک دانشجوی جوان آلمانی شد.
  • 2.I was 20 when I first fell in love.
    2. من بیست (ساله) بودم وقتی برای اولین بار عاشق شدم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان