[فعل]

to fall through

/fɔl θru/
فعل ناگذر
[گذشته: fell through] [گذشته: fell through] [گذشته کامل: fallen through]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با شکست مواجه شدن منحل شدن، فسخ شدن

  • 1.Our plans fell through because of lack of money.
    1. برنامه‌های ما به خاطر کمبود بودجه با شکست مواجه شد.
  • 2.We found a buyer for our house, but then the sale fell through.
    2. برای خانه‌مان خریدار پیدا کردیم، اما بعد، فروش منحل شد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان