[قید]

first and foremost

/fɜrst ænd ˈfɔrˌmoʊst/
غیرقابل مقایسه

1 در درجه اول قبل از هر چیزی

  • 1.He does a little teaching, but first and foremost he's a writer.
    1. او کمی تدریس می‌کند، اما در درجه اول یک نویسنده است.
  • 2.In spite of her recent success as a novelist, she remains first and foremost a poet.
    2. علیرغم موفقیت اخیرش به‌عنوان رمان‌نویس، او در درجه اول یک شاعر است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان