[عبارت]

fish out of water

/fɪʃ aʊt ʌv ˈwɔtər/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 معذب غریبی کردن، تعلق نداشتن (به جایی)

  • 1.I felt like a fish out of water in my new school.
    1. من در مدرسه جدیدم غریبی می‌کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان