[عبارت]

freeze in one’s tracks

/friz ɪn wʌnz træks/

1 میخکوب کردن شوکه کردن، مات و مبهوت کردن

  • 1.The question froze Alice in her tracks.
    1. آن پرسش آلیس را در جایش میخکوب کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان