[قید]

from time to time

/frʌm taɪm tu taɪm/
غیرقابل مقایسه
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گهگاه هر از چند گاه

مترادف و متضاد occasionally
  • 1.I go on vacation from time to time.
    1. من گهگاه به تعطیلات می‌روم.
  • 2.I still think of her from time to time.
    2. من هنوز گهگاه به او فکر می‌کنم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان