[فعل]

to get away

/gɛt əˈweɪ/
فعل ناگذر
[گذشته: got away] [گذشته: got away] [گذشته کامل: gotten away]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فرار کردن گریختن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دررفتن فرار کردن گریختن
مترادف و متضاد escape flee
to get away from something/somebody
از چیزی/کسی گریختن/فرار کردن
  • 1. "You can't get away from me," said the witch.
    1. جادوگر گفت: «نمی‌توانی از دست من فرار کنی.»
  • 2. We walked to the next beach to get away from the crowds.
    2. ما تا ساحل بعدی [مجاور] پیاده رفتیم تا از جمعیت بگریزیم.

2 (به تعطیلات) رفتن سفر رفتن

  • 1.I just need to get away for a few days.
    1. من فقط نیاز دارم برای چند روز (به تعطیلات) بروم.
  • 2.We're hoping to get away for a few days at Easter.
    2. امیدواریم برای چند روز در (تعطیلات) عید پاک به تعطیلات برویم.

3 قسر در رفتن (از مجازات) فرار کردن

informal
to get away with something
از کاری قسر در رفتن
  • 1. He lied but he got away with it.
    1. او دروغ گفت، اما قسر در رفت.
  • 2. If I could get away with it, I wouldn't pay any tax at all.
    2. اگر می‌توانستم قسر در بروم، اصلاً هیچ مالیاتی پرداخت نمی‌کردم.
to get away with doing something
از زیر انجام کاری در رفتن
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان