[فعل]

to get caught

/gɛt kɑt/
فعل گذرا
[گذشته: got caught] [گذشته: got caught] [گذشته کامل: gotten caught]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 گیر افتادن گرفتار شدن، دستگیر شدن

  • 1.He got caught before he could escape.
    1. او پیش از آنکه بتواند فرار کند، گیر افتاد [دستگیر شد].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان