[فعل]

to go into

/goʊ ˈɪntu/
فعل گذرا
[گذشته: went into] [گذشته: went into] [گذشته کامل: gone into]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 شروع کردن

  • 1.They decided to go into business together.
    1. آنها تصمیم گرفتند با همدیگر کسب‌وکاری را شروع کنند.

2 (به چیزی) پرداختن بررسی کردن، وارد (جزئیات بحثی) شدن

  • 1.I don't want to go into the details now.
    1. در حال حاضر نمی‌خواهم به جزئیات بپردازم.
  • 2.We need to go into the question of costs.
    2. ما باید به مسئله هزینه‌ها بپردازیم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان