[عبارت]

go wrong

/goʊ rɔŋ/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراب شدن نقص فنی پیدا کردن

  • 1.The vending machine went wrong and dispensed five cans of drink at once.
    1. ماشین فروش خودکار خراب شد و به یک‌باره پنج تا قوطی نوشیدنی بیرون داد.

2 پایان بدی داشتن اشتباه پیش رفتن، به مشکل خوردن

  • 1.Their plans to poison him went wrong.
    1. نقشه‌های آن‌ها برای مسموم کردن او، اشتباه پیش رفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان