[اسم]

grocery store

/ˈgroʊ.sə.riˌstɔːr/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خواربار فروشی بقالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: بقالی
مترادف و متضاد grocery
  • 1.I need to stop at the grocery store and pick up a few things on the way home.
    1. سر راهم به خانه باید در خواروبار فروشی توقف کنم و چندتا چیز بخرم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان