[فعل]

to grow out of

/groʊ aʊt ʌv/
فعل گذرا
[گذشته: grew out of] [گذشته: grew out of] [گذشته کامل: grown out of]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کوچک شدن (لباس برای آدم)

مترادف و متضاد outgrow
  • 1.He's now grown out of his school uniform.
    1. اکنون دیگر لباس فرم مدرسه‌اش برایش کوچک شده‌است.

2 کنار گذاشتن عادت (با زیاد شدن سن)

مترادف و متضاد outgrow
  • 1.Most children suck their thumbs but they grow out of it.
    1. بیشتر بچه‌ها شست‌شان را می‌مکند، اما آن را کنار می‌گذارند.

3 نشئت گرفتن آغاز شدن، شکل گرفتن (ایده)

  • 1.The idea for the book grew out of a visit to India.
    1. ایده کتاب از یک سفر به هندوستان شکل گرفت.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان