[فعل]

to hang about

/hˈæŋ ɐbˈaʊt/
فعل ناگذر
[گذشته: hung about] [گذشته: hung about] [گذشته کامل: hung about]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 پلکیدن ول گشتن

  • 1.There were always groups of boys hanging about in the square.
    1. همیشه گروهی از پسرها دور میدان ول می‌گشتند.

2 یللی‌تللی کردن بیکار ایستادن

informal
  • 1.Come on, we haven’t got time to hang about!
    1. زود باش، وقت برای یللی‌تللی نداریم!
  • 2.Go and pack but don't hang around - we have to go in an hour.
    2. برو وسایلت را جمع کن، اما بیکار واینستا؛ یک ساعت دیگر باید برویم.

3 دست‌نگه داشتن از کاری (برای چند لحظه)

  • 1.Hang about! There's something not quite right here.
    1. دست نگه‌دار! یک چیزی اینجا کاملاً درست نیست.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان