[فعل]

to hang on

/hæŋ ɑn/
فعل ناگذر
[گذشته: hung on] [گذشته: hung on] [گذشته کامل: hung on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صبر کردن

informal
مترادف و متضاد hold on wait
  • 1.Can you hang on for a little longer until we're finished?
    1. می‌شود کمی بیشتر صبر کنید تا ما کارمان تمام شود؟
  • 2.Hang on—I'm not quite ready.
    2. صبر کن؛ هنوز آماده نشدم.

2 محکم نگه‌داشتن محکم گرفتن، سفت چسبیدن

informal
  • 1.Hang on to my jacket until I get back.
    1. کت مرا نگه‌دار تا (وقتی که) من برگردم.
  • 2.Hang on to your purse.
    2. کیفت را سفت بچسب.
[حرف ندا]

hang on

/hæŋ ɑn/

3 صبر کن ببینم [برای بیان تعجب یا نشان دادن نفهمیدن چیزی]

informal
  • 1.Now hang on, Ed, that wasn't what we agreed at all!
    1. یک لحظه صبر کن ببینم، اد، این اصلاً چیزی نبود که ما سرش توافق کرده بودیم.

4 گوشی دستت

informal
  • 1.Hang on—I'll just see if he's here.
    1. گوشی دستت؛ ببینم اینجاست یا نه.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان