[عبارت]

have an operation

/hæv ən ˌɑpəˈreɪʃən/

1 عمل جراحی کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: عمل کردن
  • 1.He had an operation to reduce the swelling in his brain.
    1. او عمل جراحی کرد تا ورم مغزش را کاهش دهد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان