[جمله]

have one's finger in the pie

/hæv wʌnz ˈfɪŋgər ɪn ðə paɪ/

1 در هر کاری دخالت کردن نخود هر آشی بودن

  • 1.I like to have my fingers in the pie, so I can make sure things go my way.
    1. من دوست دارم در هر کاری دخالت کنم تا مطمئن شوم که اوضاع طبق نظر من پیش برود.
  • 2.She doesn't think we can do it by ourselves. Sally always wants to have a finger in the pie.
    2. او فکر نمی کند که ما بتوانیم خودمان این کار را انجام دهیم. "سالی" همیشه می خواهد نخود هر آشی باشد.
توضیح درباره اصطلاح have one's finger in the pie
اصطلاح "در هر پای انگشت زدن" در انگلیسی هم می تواند به مفهوم مثبت و هم منفی به کار رود. یعنی هم برای فردی که پرانرژی است و در کارهای بسیاری شرکت می کند و هم به فردی گفته میشود که در هر کاری دخالت و فضولی می کند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان