[عبارت]

in charge of

/ɪn ʧɑrʤ ʌv/
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 مسئول

مترادف و متضاد responsible for
  • 1.I'm not in charge of the company anymore.
    1. من دیگر مسئول آن شرکت نیستم.
  • 2.My sister has been in charge of buying supplies at her company for many years.
    2. خواهرم سال‌های بسیاری است که مسئول خریدن منابع مورد نیاز برای شرکتش است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان