[فعل]

to lead on

/liːd ɑːn/
فعل گذرا و ناگذر
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 کسی را به جلو راهنمایی کردن پیش‌قدم شدن، ابتدا رفتن

2 فریب دادن وسوسه و گمراه کردن، سردواندن

informal
to lead somebody on
کسی را فریب دادن/سردواندن
  • 1. All that time she'd been leading him on, but she was only interested in his money.
    1. آن همه مدت او داشت او را سرمی‌دواند، اما او فقط به پولش علاقه‌مند بود.
  • 2. He thought Sara loved him, but in fact she was just leading him on.
    2. او فکر کرد سارا دوستش دارد، اما در حقیقت سارا فقط داشت او را فریب می‌داد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان