[فعل]

to line up

/laɪn ʌp/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: lined up] [گذشته: lined up] [گذشته کامل: lined up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 صف کشیدن به صف در آوردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: صف بستن
  • 1.The soldiers lined us up against a wall and I thought they were going to shoot us.
    1. سربازان، ما را در مقابل دیواری به صف در آوردند و من فکر کردم که آنها می‌خواهند به ما شلیک کنند.
  • 2.We lined up to receive our food rations.
    2. ما صف کشیدیم تا جیره‌های غذایی‌مان را دریافت کنیم.

2 برنامه‌ریزی کردن

  • 1.What projects have you lined up?
    1. چه پروژه‌هایی را (برای آینده) برنامه‌ریزی کرده‌ای؟
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان