[فعل]

to look around

/lˈʊk ɐɹˈaʊnd/
فعل ناگذر
[گذشته: looked around] [گذشته: looked around] [گذشته کامل: looked around]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 (به اطراف) نگاه کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: سر و گوش آب دادن
  • 1.Look around, there's nothing to eat.
    1. نگاه کن، چیزی برای خوردن نیست.
  • 2.People came out of their houses and looked around.
    2. مردم از خانه‌هایشان بیرون آمدند و اطراف را نگاه کردند.

2 بازدید کردن چرخ زدن، گشتن

معادل ها در دیکشنری فارسی: گشت زدن
  • 1.Let's look around the town this afternoon.
    1. بیا امروز بعدازظهر چرخی در شهر بزنیم.
  • 2.We looked around the museum.
    2. از آن موزه بازدید کردیم [در آن موزه دور زدیم].
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان