[عبارت]

make a point of doing

/meɪk ə pɔɪnt ʌv ˈduɪŋ/

1 زحمت چیزی را به جان خریدن

  • 1.He made a point of learning all the names of his staff.
    1. او زحمت یادگرفتن اسم همه کارکنانش را به جان خرید.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان