[فعل]

to melt down

/ˈmɛlt ˈdaʊn/
فعل ناگذر
[گذشته: melted down] [گذشته: melted down] [گذشته کامل: melted down]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 فروپاشیدن

  • 1.The economic minister has kept the nation's economy from melting down.
    1. وزیر اقتصاد، اقتصاد کشور را از فروپاشیدن دور نگه داشته‌است.

2 ذوب کردن (فلز)

معادل ها در دیکشنری فارسی: آب کردن
  • 1.Many of the bronze statues were melted down and used to make weapons.
    1. بسیاری از مجسمه‌های برنزی ذوب شدند و برای ساختن اسلحه مورداستفاده قرار گرفتند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان