[اسم]

middle age

/ˌmɪdl eɪdʒ/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 میانسالی

معادل ها در دیکشنری فارسی: میانسالی
  • 1.a pleasant woman in early middle age
    1. یک خانم خوش مشرب در اوایل میانسالی
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان