[فعل]

to mouth off

/maʊθ ɔf/
فعل گذرا و ناگذر
[گذشته: mouthed off] [گذشته: mouthed off] [گذشته کامل: mouthed off]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 بی‌ادبانه با کسی صحبت کردن بد حرف زدن

informal
  • 1.Can you believe how her children mouth off to her?
    1. باورت می‌شود که بچه‌هایش چقدر بی‌ادبانه با او صحبت می‌کنند؟

2 باعصبانیت و باصدای بلند دادوبیداد کردن باعصبانیت و باصدای بلند اعتراض کردن

informal
  • 1.Clark was mouthing off in the locker room after we lost.
    1. "کلارک" بعد از باخت‌مان، داشت در رختکن با صدای بلند و باعصبانیت دادوبیداد می‌کرد
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان