[فعل]

to muck about

/ˈmʌk ˈɐbaʊt/
فعل گذرا
[گذشته: mucked about] [گذشته: mucked about] [گذشته کامل: mucked about]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 با چیزی ور رفتن انگولک کردن

informal

2 مسخره‌بازی درآوردن وقت تلف کردن، یللی‌تللی کردن

informal
مترادف و متضاد mess around
  • 1.I spent most of my time at school mucking about and getting into trouble.
    1. من بیشتر وقتم در مدرسه را صرف وقت تلف کردن و در دردسر افتادن کردم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان