[عبارت]

on one's own

/ɑn wʌnz oʊn/

1 به‌تنهایی تنها، شخصاً، بدون کمک

مترادف و متضاد alone by oneself without help
  • 1.Are you going on your own?
    1. داری به‌تنهایی می‌روی؟
  • 2.He did it on his own.
    2. آن را بدون کمک انجام داد.
  • 3.I live on my own.
    3. من به‌تنهایی [تنها] زندگی می‌کنم.
all on one's own
کاملاً تنها
  • I'm all on my own today.
    امروز کاملاً تنها هستم.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان