[اسم]

out of order

/aʊt ʌv ˈɔrdər/
قابل شمارش
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 خراب از کار افتاده

معادل ها در دیکشنری فارسی: خراب
مترادف و متضاد broken not functioning not working functional
  • 1.The elevator is out of order.
    1. آسانسور خراب است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان