[عبارت]

over the worst

/ˈoʊvər ðə wɜrst/

1 بدترین مراحل بیماری را پشت سر گذاشتن رو به بهبودی رفتن

مترادف و متضاد recover
  • 1.My brother is over the worst since his skiing accident last month.
    1. برادرم از حادثه اسکی ماه گذشته اش رو به بهبودی است.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان