[فعل]

to put back

/pʊt bæk/
فعل گذرا
[گذشته: put back] [گذشته: put back] [گذشته کامل: put back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 سر جای خود گذاشتن

مترادف و متضاد put away replace return to its place
  • 1.I put the book back on the shelf.
    1. کتاب را سر جایش روی قفسه گذاشتم.

2 تاریخ چیزی را عقب انداختن

مترادف و متضاد postpone
to put something back
تاریخ چیزی را عقب انداختن
  • 1. The meeting has been put back to next week.
    1. (تاریخ) جلسه به هفته آینده عقب افتاده‌است.
  • 2. We had to put the meeting back a week.
    2. مجبور شدیم جلسه را یک هفته عقب بیندازیم.

3 (به‌خاطر تغییر رسمی ساعت) به عقب برگرداندن (ساعت)

  • 1.Remember to put your clocks back tonight
    1. یادت باشد ساعتت را (یک ساعت) به عقب برگردانی.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان