[فعل]

to set up

/sɛt ʌp/
فعل گذرا
[گذشته: set up] [گذشته: set up] [گذشته کامل: set up]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 برپا کردن راه انداختن، تأسیس کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: دایر کردن زدن
مترادف و متضاد establish found start start up end liquidate
to set something up
چیزی را برپا کردن
  • 1. A committee has been set up to organize the club's social events.
    1. کمیسیونی برای ساماندهی رویدادهای اجتماعی باشگاه برپا شده‌است.
  • 2. She plans to set up her own business.
    2. او قصد دارد که کار خود را برپا کند [راه بیندازد].

2 تنظیم کردن (سند)

معادل ها در دیکشنری فارسی: تنظیم کردن
مترادف و متضاد arrange organize plan
to set a document/inquiry ... up
سند/استعلام و... تنظیم کردن
  • The government has agreed to set up a public inquiry.
    دولت توافق کرده‌است که یک استعلام عمومی تنظیم کند.

3 موجب شدن

مترادف و متضاد bring about cause start off
to set up something
موجب چیزی شدن
  • The slump on Wall Street set up a chain reaction in stock markets around the world.
    رکود در وال استریت موجب واکنش زنجیروار در بازارهای بورس تمام دنیا شد.

4 مرتب کردن

مترادف و متضاد clean up put in order tidy up
to set something up
چیزی را مرتب کردن
  • I did set up the room.
    من اتاق را مرتب کردم.

5 نصب کردن

معادل ها در دیکشنری فارسی: نصب کردن
مترادف و متضاد hook up install
to set something up
چیزی را نصب کردن
  • 1. I don't know how to set up the projector.
    1. نمی‌دانم چطور باید آن پروژکتور را نصب کنم.
  • 2. She set up her stereo in her bedroom.
    2. او دستگاه ضبط موسیقی خود را در اتاق خوابش نصب کرد.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان