[فعل]

to settle for

/ˈsɛtəl fɔr/
فعل گذرا
[گذشته: settled for] [گذشته: settled for] [گذشته کامل: settled for]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 راضی شدن

to settle for something
به چیزی راضی شدن
  • 1. England will have to settle for third or fourth place.
    1. انگلیس باید به جایگاه [مقام] سومی یا چهارمی راضی شود.
  • 2. In the end they had to settle for a draw.
    2. در پایان، آنها مجبور شدند به تساوی راضی شوند.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان