[فعل]

to sit back

/ˈsɪt ˈbæk/
فعل ناگذر
[گذشته: sat back] [گذشته: sat back] [گذشته کامل: sat back]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عقب نشستن هیچ اقدامی نکردن، دخالت نکردن

  • 1.I can't sit back and let Liz marry that man.
    1. من نمی‌توانم هیچ اقدامی نکنم و بگذارم "لیز" با آن مرد ازدواج کند.

2 آسودن استراحت کردن

  • 1.Sit back and enjoy the music.
    1. استراحت کن و از موسیقی لذت ببر.
تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان