[فعل]

to sit on

/sˈɪt ˈɑːn/
فعل گذرا
[گذشته: sat on] [گذشته: sat on] [گذشته کامل: sat on]
مشاهده در دیکشنری تصویری

1 عضو بودن (کمیته و...)

2 مسکوت ماندن

  • 1.I want this story to sit on.
    1. من می‌خواهم این ماجرا مسکوت بماند.

3 سرپوش گذاشتن (از انتشار) جلوگیری کردن

تصاویر
دانلود اپلیکیشن آموزشی + دیکشنری رایگان